تجربه شخصی محمد ماکویی؛ دارنده مدرک کارشناسی ارشد مهندسی بهداشت محیط
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
به تدریج کار با دولتی ها سخت و سخت تر شد. هم ورود نرم افزارهایی که به کارها سرعت می دادند باعث شد آن ها بخواهند کارها را فوری فوتی تحویل بگیرند و هم استفاده از ظرفیت بخش خصوصی باعث شد که حق الزحمه مهندسین مشاور، و کارکنان آن ها، کم و کمتر شود.
کار که برایم بی نهایت سخت شد مصمم شدم شرکت را ترک گفته و دور فعالیت های آب و فاضلابی را قلم بگیرم.
با این حال؛ چون با خروج از شرکت، فقط آب و فاضلاب بلد بودم( بودیم!) به پیشنهاد یکی از دوستان و همکاران تلاش کردیم که در ابتدای کار همان کار آب و فاضلاب( منتها فقط برای بخش خصوصی واقعی) انجام دهیم.
متاسفانه؛ در گرفتن کار ناکام بودیم و این باعث شد شرکت از هم بپاشد.
به جز سال اول؛ همکاران باقیمانده در شرکت چندان دل به کار نمی دادند و مدام منتظر بودند تا پس از پهن شدن سفره کسی آن ها را برای خوردن غذا دعوت کند. یکی از دلایلی که باعث شد سفره هیچوقت پهن نشود همین بود: من تنها بودم و نه می توانستم روی فکر همکاران حساب باز کنم و نه قادر بودم از ان ها انجام عملی را بخواهم. ترسو بودن من، وقتی کسی نبود تا قوت قلب بدهد، هم مزید علت شد تا کارها جلو نرود.
"بیو گاز" اولین پروژه جدی خارج از شرکت بود که برایمان موفقیت نصف و نیمه به همراه آورد. دلیلش هم این بود که با دو نفر، از بیرون شرکت، آشنا شدم که واقعا اهل کار بودند و واقعا دلشان می خواست کاری انجام شود.
داشتن "همکار خوب" از عوامل مهم رسیدن به موفقیت است و همین بود که باعث شد پایلوت بیوگاز را جلو ببریم و به مدت 5 دقیقه گاز تولید کنیم( جایتان خالی؛ با همان گاز تولیدی خودمان غذای ساده ای هم تهیه کرده و نوش جان کردیم)
تیم خوب ما، شوربختانه، خیلی زود از هم پاشید. اولین دلیل این از هم پاشیدگی، از نظر من، این بود که اختلاف نظر جدی داشتیم: در میان گروه سه نفره ما من بیش از هر چیز روی جنبه های زیست محیطی و انسانی قضیه تمرکز کرده بودم، در حالی که نفر دوم بیشتر ماجرا را با چشم اقتصادی نگاه می کرد و فکر می کرد با اجرای پروژه و تجاری سازی ان تا چه حد می توان سود کرد.
نفر سوم پا را این مرحله فراتر برده و فکر می کرد یک کالای به درد نخور و بی ارزش و بی کیفیت را چطور می توان در بازار به فروش رساند( ما تازه فقط 5 دقیقه تولید گاز کرده بودیم و هنوز در حفظ و نگهداری گاز، آب بند نمودن مخزن، توفیق شایان توجهی کسب نکرده بودیم)
اینطور بود که وقتی متوجه شدیم به دلیل ارزانی گاز در ایران نمی توان از پروژه های بیوگاز، حداقل تا چند سال اینده، کسب درآمد کرد عطای فعالیت را به لقایش بخشیدیم و به جرگه کسانی پیوستیم که کار بیوگاز را آغاز کرده و تا حدی جلو رفته بودند اما ادامه فعالیت را به دلیل عقلانی و ریالی توجیه پذیر ندانسته بودند.