تجربه شخصی محمد ماکویی؛ دارنده مدرک کارشناسی ارشد مهندسی بهداشت محیط
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
"آشنا" باعث شد که یک کار خیلی خوب از شهرداری بگیریم. داستان هم از این قرار بود که یکی از شرکای بیوگاز پیشنهاد کرد از پارتی بازی نهایت استفاده را برده و یک کار خوب از شهرداری بگیرد. مرا هم برد تا از لحاظ اطلاعات دستش خالی نباشد.
در جلسه ای که با مقامات بلند پایه سازمان مدیریت پسماند داشتیم آقای مهندس شریفی سوال کردند که مایل هستیم در زمینه پسماند تر کار کنیم یا در زمینه پسماند خشک خیال انجام فعالیت داریم.
برای دو رفیق و همکار، جواب سوال توی دل مانده "فرقی نمی کند، اما باید پول خوبی تویش باشد" بود، اما من که سال ها بود با مشاهده افرادی که با جمع آوری و فروش پسماند خشک امرار معاش می کردند فکر می کردم که پسماند تر فقط به درد جمع آوری و دفن و دفع می خورد یک هو دارای اندیشه "تغییر پسماند تر به یک چیز به درد بخور" شده و جرقه تولید کمپوست خانگی، بطور ناخودآگاه و بی آنکه متوجه شوم، در ذهنم زده شد.
بعد از آن مهندس شریفی پرسید که قرار است چه کنیم؟ یکی از دوستان کلا توی باغ نبود و دومی هم چیزهایی گفت که اصلا به دل مدیریت ننشست! کم مانده بود که کار نگرفته برگردیم که من پیشنهاد ساخت و استقرار غرفه های خود دریافت پسماند خشک را مطرح ساختم.
در توضیح هم گفتم که غرفه های خوددریافت شبیه غرفه های معمولی است، با این تفاوت که به دلیل قرار گیری در جای امن، مجتمع های مسکونی و شهرک های دارای نگهبان، نیاز به متصدی ندارد و هر کس در هر ساعت شبانه روز قادر به استفاده از آن ها می باشد.
پیشنهاد من آنچنان مورد توجه و علاقه مهندس شریفی قرار گرفت که فوری دستورات لازم را صادر کرده و گفت که چنین درخواستی احتیاج به پارتی بازی نداشت و ما اگر خودمان هم درخواست می دادیم موافقت می کردند!
کار را که گرفتیم دوستان، وفق تجربه تلخ بیوگاز، بیکاری پیشه کردند و گفتند من کار را انجام دهم و پولش را هم در جیب بگذارم تا اگر خدای کرده کار گرفت آن ها هم در منافع حاصله شریک گردند.
شاید اگر الان بود خیلی از کارهایی که کردم را نمی کردم و خیلی از کارهایی که نکردم را می کردم! با این حال واقعا مطمئن نیستم که می توانستم از پس مافیای زباله، که در روش فعلی جمع آوری پسماندهای خشک سود درست و حسابی می برد، بر بیایم یا نه!
تجربه تلخ شهرک به من نشان داد که چقدر انجام کار برای یک گروه سخت است. وقتی ما غرفه را درست کرده و در شهرک فرهنگیان مستقر کردیم بعضی کار ما را پسندیدند و از غرفه استفاده شایان توجهی به عمل آوردند، در حالی که برخی دیگر آن را ناپسند دانسته و مصمم شدند با اخلال و ایجاد اختلال در کار، کاری کنند که ما دممان را روی کولمان بگذاریم و برویم......
قسمت هفتم